فیلم Avengers: Infinity War، اولین قسمت از فینالِ دو قسمتی داستانی است که از ۱۰ سال پیش شروع شده بود. مارول تا چه اندازه در مدیریت این حماسهی غولآسا موفق بوده است؟
هشدار: این متن داستان فیلم رو لو میدهد.
«اونجرز: جنگ اینفینیتی» (Avengers: Infinity War) شاید سرانجام مرگبار خیلی از کاراکترهای دنیای سینمایی مارول باشد، اما این فیلم حکم یک احیای دوباره برای خودِ دنیای سینمایی مارول را دارد. غولآساترین کراساور مارول شاید به سرانجامی میرسد که طرفداران را برخلاف همیشه در سکوت و اندوه مطلق رها میکند، اما همزمان فیلمی است که باید به خاطر ساخته شدنش جشن بگیریم. «جنگ اینفینیتی» نقش لحظهی معروفی از «پالپ فیکشن» را دارد که جولز با ترس و لرز و سراسیمگی، آمپولِ بزرگِ آدرنالین را بالا میبرد و روی نقطهی قرمزی که روی قفسه سینهی میا کشیده است فرو میکند تا او را از لبهی اوردُز کردن نجات بدهد. «جنگ اینفینیتی» اگرچه با شکستِ اسفناکِ ابرقهرمانان کیهانِ مارول به اتمام میرسد، ولی این فیلم یک پیروزی و موفیقت بهیادماندنی و بزرگ برای سازندگانش حساب میشود. بعد از اتمام این فیلم میتوان دنیای سینمایی مارول را دید که از حالت نیمهبیهوشی و هیزبانگویی ناگهان با یک فریاد بلند از ته حلق به حالت بیداری میرسد. هیچوقت فکر نمیکردم دوباره این کلمات را به زبان بیاورم، ولی «جنگ اینفینیتی» خوشبختانه در کمال شگفتی باعث شد تا خلاف چیزی که کاملا بهش ایمان داشتم اتفاق بیافتد: «اونجرز: جنگ اینفینیتی» را فقط دوست ندارم، بلکه اعتقاد دارم این فیلم علاوهبر یکی از بهترین بلاکباسترهایی که تاکنون از کارخانهی هالیوود بیرون آمده است، فیلمی است که در کلاسهای درسِ فیلمنامهنویسی و کارگردانی مورد بررسی و موشکافی و آموزش قرار خواهد گرفت. شما را نمیدانم، ولی من خیلی وقت بود که به این نتیجه رسیده بودم که حالاحالاها قرار نیست یکی از فیلمهای مارول را با چنین جملاتِ سنگین و باشکوهی توصیف کنم. خیلی دلم برای گفتن چنین جملاتِ تحسینبرانگیزی برای فیلمهای مارول تنگ شده بود. از آن بیشتر، خیلی وقت بود که دلم برای تماشای یک فیلم مارولی و لذت بردن از آن تنگ شده بود. مگر نه اینکه هدفِ اصلی این فیلمها سرگرمی است. مگر نه اینکه این فیلمها براساسِ یک مشت کامیکبوکهای رنگارنگ و دلانگیز و خوشگل ساخته شده است و مگر نه اینکه این فیلمها با این همه ستارهها و سوپراستارها و استعدادهای غیرمنتظرهی تازه پُر شده است و از بودجههای هنگفتی بهره میبرند. ولی چرا هیچکدام از اینها برای شکلدهی به یک نتیجهی مستحکم و واحد و مفرح به خوبی در هم چفت و بست پیدا نمیکنند. یادم نمیآید آخرین فیلم مارولی که واقعا ازش لذت بردم چه بود؛ «مرد آهنی ۳»، «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» یا قسمت اول «نگهبانان کهکشان». ولی میدانم که مارول خیلی وقت است که دچار بدترین اتفاقی که میتواند برای یک مجموعه بیافتد شده است: فرمولزدگی.
برای رفتن به ادامه مطلب بر روی کلید سبز سمت چپ کلیک کنید.
Aboli
روبیکامفالوشه abolw_xz